حیران

مجموعه اشعار فارسی

غزل شمارهٔ ۸۰۸

عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند

همه از نرگس مخمور تو خمار شدند

دست و پاشان تو شکستی چو نه پا ماند و نه دست

پر گشادند و همه جعفر طیار شدند

اهل دینار کجا امت دیدار کجا

گرچه دینار بشد لایق دیدار شدند