غزل شمارهٔ ۱۷۷۳
بار دگر جانب یار آمدیم
خیرهنگر سوی نگار آمدیم
بر سر و رو سجدهکنان جمله راه
تا سر آن گنج چو مار آمدیم
نافهٔ آهو چو بزد بر دماغ
دامْ گرفتیم و شکار آمدیم
دامِ بشر لایق آن صید نیست
پس تو بگو ما به چه کار آمدیم
پارْ دل پاره رفوی تو دید
بر طمع دولت پار آمدیم
ای همه هستی مکن از ما کنار
زانکه ز هستی به کنار آمدیم
همچو ستاره سوی شیطان کفر
نفطزنانیم و شرار آمدیم
همچو ابابیل سوی پیل گبر
سنگ زنانیم و دمار آمدیم
باز چو بینیم رخ عاشقان
با طبَق سیمنثار آمدیم